نوشتن کار سختی است ! حتی سخت تر از کار معدن ! یک مشت کلمه بی صاحب داخل ذهنت وول میخورند، تو باید یقه تک تکشان را بگیری، بلندشان کنی و محکم پیچ کنی روی برگه ات، که فرار نکنند، لامصب ها چغر و بدبدن هستند! باز از جایشان بلند میشوند و ذهنت را جولانگاه ترک تازی خودشان میکنند.
البته بعضی هایشان بی آزار هستند، می آیند و می روند، سلامی میکنند و تو با خمیازه ات جوابشان را میدهی که : خفه! ولی بعضی هایشان مثل اجل معلق سر میرسند و آوار میشوند روی فکر و ذهنت، حتی فرصت فریاد کشیدن را ازتو دریغ میکنند!
بعضی کلمات هم هستند که گم شده اند، میان خاطرات دور و نزدیک، میان یک بغل نامه پست نشده، میان لب بالا و پایین، میان یک فولدر پر از عکس هایی که مدت هاست جرات نکرده ای نگاهی به آن ها بیندازی.
بعضی کلمات هم هستند که هر ثانیه روی ذهنت رژه میروند و تو تنها کاری که از دستت برمی آید این است که سان ببینی، فقط همین!
بعضی کلمات هم هستند که به هم گره خورده اند، کی و کجا و چطور، نمیدانم، درست شبیه هندزفری! به راحتی از هم باز نمی شوند، و ترجیه میدهی قید شنیدنشان را بزنی! آش شله قلمکاری شدند برای خودشان.
ولی کلمه ای هم هست که در تک تک این دسته بندی ها جای میگیرد و در هیچکدام از این دسته بندی ها جایی ندارد.
کلمه "رفت".
هم ,کلمه ,بعضی ,ها ,میان ,میکنند ,کلمات هم ,بعضی کلمات ,هم هستند ,هستند که ,و تو
درباره این سایت